گودرز گودرزی (مجید)*
- رنج بابت امور این جهان، همیشه بخش مهمی از رمانهای من بوده است./ هان کانگ
سرانجام چشم و دل قارهی کهن و وسیع و تاریخی آسیا پس از ۱۲۳ سال از برگزاری نخستین آیین اهداء جایزهی بزرگ نوبل به این پاداش و جایزهی جهانگستر از گونهی ادبی آن روشن شد؛ و برندهی این جایزه و پاداش بزرگ جهانی در سال ۲۰۲۴ خانم «هان کانگ» هست؛ نویسندهای از کرهی جنوبی (۱).
خانم هان کانگ اکنون ۵۳ سال دارد. او کار ادبی را با شعر و سروده آغاز کرد و شعرهای خود را به یکی از هفتهنامههای کشورش میداد. آنگاه رو به نثر آورد؛ همانکاری که پدرش سالهای سال انجام داده بود.
پدر هان کانگ یکی از داستاننویسان کرهی جنوبی است که نامی درکرده است. «هان سونگ وون» که گمان میکرد با نوشتن میتواند گلیم خود و خانوادهاش را از آب بگیرد و به نوایی برسد، لذا زندگی خود را وقف نوشتن کرد و هان کوچولو میدید که گرداگرد پدرش را روزنامه و مجله و کتاب و کاغذ فراگرفته است. هان برخلاف دختران همسال خود، بیشتر با ابزارِ کار پدر (روزنامه و کتاب) بازی میکرد تا عروسک.
هان از کودکی خود خاطرههای شاد و شیرین کم به یاد دارد. او خوب خاطرش هست که پدر برای تأمین هزینهها و نیازهای مادی و اقتصادی خانواده و اینکه دستِ نیاز به سوی این و آن دراز نکند، جان میکند تا چیزی بنویسد و از قبل آن نانی به کف آورد. هانِ کوچک، رنج میکشید: «تحمل آن وضع بیشتر از طاقت یک کودکِ کوچک بود.»
هانِ ۲۳ ساله پس از گرفتن دانشنامهاش از دانشگاه به استخدام مجلهای که ماهانه چاپ میشد درآمد. اما خبرنگاری و کارِ خبری برای او چندان دلچسب نبود؛ او در همان روزها داستان کوتاهی نوشت که جایزهای را نصیبش کرد و بعد داستان کوتاه دیگری که جلب نظر کرد. همین باعث شد که کار در مجله را رها کند و یکسره به نوشتن داستان بپردازد.
او داستانهای کوتاه چندی نوشت و شماری از آنها را در یک مجموعه گرد آورد و منتشر کرد؛ هان آن موقع ۲۵ ساله بود و لابد آرزوهایی در سر داشت. او تصمیمش را گرفته بود که داستاننویس بشود؛ یک داستانپرداز حرفهای. از آن پس بود که بیشتر به این رشتهی ادبی پرداخت. حاصل این کوشش، رمانهای چندی است که «گیاهخوار» یکی از آنهاست.
شخصیت اصلی گیاهخوار چندمدتی است که کابوسهای ترسناک میبیند؛ کابوسهایی که ریشه در خشونتهای انسانی دارند. بیتوجهی نزدیکان به نابهسامانی روانی وی، کابوسهای شبانهی او را تشدید میکند. او- که زن است- در کابوسهای خود سنگدلی و قساوت آدمیان را مشاهده میکند. او برای رهایی از چنگ کابوسهای وحشتناک خود، تصمیم میگیرد دست از گوشتخواری بشوید و رو به گیاهخواری بیاورد. قصد او بیرون آمدن از لایهی تاریک درونیِ خود است تا به منزلتِ دستنیافتنی برسد (۲). اطرافیان او نمیتوانند درکش کنند.
روشن است که «گوشت» و «گیاه» نمادهایی هستند که نویسنده آنها را دستمایهی کار خود در این رمان تکاندهنده قرار داده است: گیاهخوارشدن شخصیت داستان و بعد پرهیز از خوردن گیاه و تنها به آب و نور قناعتکردن (همچون گیاهان) و سرانجامْ «مرگِ خودخواسته»، یعنی سرپیچی او از سنتها و رفتارهای رایج در همین حد و اندازه...
سبک و شیوهی پسندِ هان کانگ در نوشتن داستانْ سبک رئالیسم اجتماعی است؛ سبکِ واقعگرایانه.
رئالیسم اجتماعی همانگونه که از نامش پیداست در پی نشاندادن واقعیتهای اجتماع در کارهای هنری به دست هنرمند است. در چنین سبکی است که داستان به واقعیت شباهت زیادی پیدا میکند (وصرفاً خیالپردازی نیست). پدیدآورندگان رمانهای مشهورِ «سرخ و سیاه» (استاندال)، «دیوید کاپرفیلد» (دیکنز)، «مادام بوواری» (فلوبر)، «بینوایان» (هوگو)، «جنگ و صلح» (تولستوی)، «برادران کارامازوف» (داستایفسکی) از پیروان شهیر و نامی این مکتب ادبیـ هنری بودهاند.
هان با این شیوهی ادبی درصدد به صدا درآوردن صدای پیوندهای هویّتی و چیستی انسانی است.
آری! «او بهعنوان زنی پرورشیافته در خانوادهای فرهنگی، کوشش میکند بهسراغ سوژههایی برود که انسانها بهطور مستقیم با آنها در تماس یا تضاد هستند؛ سوژههایی مانند غذاخوردن، برقرارکردن ارتباط و مبارزه برای پسگرفتن حقوق انسانی از حکومتی ستمگر. ازاینمنظر میتوان هان کانگ را نویسندهای دغدغهمند و جسور دانست که بیآنکه بخواهد سبکهای مختلف داستاننویسی یا ژانرهای متفاوت را بیازماید، داستانها و سوژههای رئالیستی را برمیگزیند.»
کارهای داستانی هان کانگ باعث گردید نظر و نگاه آکادمی سوئد را به خود جلب کند و وی را شایستهی دریافت جایزهی ادبی نوبل ۲۰۲۴ بداند برای «نثر پرتراکم و شاعرانهای که به رویارویی با تکانهای روانی تاریخی رفته است... و پرداختن و به تصویر کشیدن شکنندگی و آسیبپذیری زندگی آدمی».
هنگامیکه رسانهها خبر برندهشدن هان کانگ را مخابره میکنند، بیش از همه مردم کرهی جنوبی شادمان میشوند و شادی خانوادهی او که بیشتر. پدرِ برندهی جایزهی نوبل ادبیِ کشور کره از زورِ ذوق میخواهد جشنی باشکوه برگزار کند اما هان نه تنها این فکر را از سرِ پدر و کسانی که دلشان لک میزد برای برپایی جشن و بزم میراند، بلکه اجازهی این کار را نمیدهد. او که دختری بوده که از هر نوع خودنمایی و جلوهگری دوری میجسته، اکنون نیز چنین است؛ بهویژه «وقتی هنوز آتش مرگبار جنگ در غزه و اوکراین شعلهور است»، جشنگرفتن را «کارِ درستی نمیداند».
پیش از آن هان کانگ جایزههای مهم دیگری دریافت کرده بود. برای همین رمان گیاهخوار، جایزهی ادبی بینالمللی و فرامرزی بوکر ۲۰۱۶ را به وی دادند (۳). دو سال پس از آن داستان «اعمال انسانی» او نامزد دریافت جایزهی بوکر بینالمللی ۲۰۱۸ شد (۴). هان پیش از آنکه اقدام به نوشتن رمان اعمال انسانی کند، این فکر در ذهنش میجنبید که «رمانی تابناک و زندگیبخش» بنویسد؛ داستانی از زادگاهاش: گوانگجو؛ که خانوادهاش در نُه سالگی وی آنجا را به قصد سئول ترک گفته بود؛ از همشهریان آزادیخواه و جنبش مردمسالارانهی دانشجویان آن شهر کتاب بسازد که مخالف کودتاچیان و نیروهای سرکوبگرشان بودند و در سال ۱۹۸۰ بیرحمانه با چوب و چماق و سرنیزه و تفنگِ نیروهای نظامی ـ امنیتیِ کودتاگران قلعوقمع و کشته شده بودند. «این کاری است که انسان با انسان میکند؟... باید چیزی بگویم...»
در همان سال ۲۰۱۶ بود که کتاب «کتاب سفید» هان منتشر شد. کتاب سفید، داستان زندگیِ نویسنده است که این اثر نیز در فهرست نهایی کتابهای شایستهی دریافت جایزهی بوکر قرار گرفت.
هان گاهوبیگاه درد میگرن به سراغش میآید. او در کتاب سفید خود بدان اشاره کرده است: «هر از گاه، گذر زمان بهشدّت آشکار مینماید. درد جسمانی هوشیاری را همیشه شدّت میبخشد. میگرنهایی که از دوازده، سیزدهسالگیام آغاز شد، بیهیچ هشداری هجوم میآورند، و انقباضهای شکمی دردناکی را با خود بههمراه دارند که زندگی روزمرّه را بهیکباره میایستانَد.»
اما او بیماری میگرن را یک فرصت میداند و میگوید: «اگر در سلامت کامل بودم نویسنده نمیشدم!» (۵)
سه سال مانده بود تا جایزهی نوبل- این پرافتخارترین جایزة پهنة ادبیات- به هان داده شود که او «ما از هم جدا نمیشویم» را به دست چاپ سپرد.
ما از هم جدا نمیشویم داستان نویسندهای است که دربارهی خیزش و خروش عمومی جزیرهی «ججو» در سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ نسبت به برگزاری انتخابات در نیمی از سرزمین کره- که در اشغال امریکاییان بود- و در مخالفت با تقسیم کره، دست به پژوهش و جستوجو میزند و چرایی سرکوب خشونتبار قیام و کشتار بسیاری از معترضان.
از دیگر آثار اوست:
- نقاهت؛
- مرکّب و خون؛
- درسهای یونانی.
اغلب کتابهای این نویسندهی کرهی جنوبی به چند زبان ازجمله انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی ترجمه و برگردانی و منتشر شده است.
و در پایان، جملهای از این نخستین نویسندهی زن آسیایی که جایزهی جهانی نوبل ادبی را از آنِ خود کرده است مرور میکنیم: «بعضی از خاطرات هرگز درمان نمیشوند. آنها به جای اینکه مانند سایر خاطرات در گذر زمان محو و ناپدید شوند، همیشه با تو میمانند.»
*الیگودرز- یکشنبه ۴ خردادماه ۱۴۰۴ خورشیدی
...............................
پینوشتها:
۱. البته پیش از آن کرهی جنوبی در سال ۲۰۰۰ شاهد اهداء جایزهی نوبل به یکی از شهروندان خود به نام «کیم دای جونگ»- رئیسجمهوری وقت کره- بود. که پیداست جنس جایزهاش چه بود: صلح نوبل.
۲. خانم کانگ بههنگام دریافت جایزهی نوبل، در سخنرانی خود گفت: «موقع نوشتن رمان گیاهخوار با چند پرسش دردناک روبهرو بودم: آیا کسی میتواند کاملاً بیگناه باشد؟ تا کجا میتوانیم خشونت را نفی کنیم؟ چه اتفاقی میافتد برای کسی که نخواهد به گونهای به نام انسان تعلق داشته باشد؟»
۳. این نخستین رمان کرهایزبان بود که جایزهی بینالمللی بوکر را از آنِ نویسندهاش کرد.
۴. هان کانگ پس از دریافت جایزة بوکر بینالمللی ۲۰۱۶ در گفتوگویی دربارة تأثیر اعمال انسانی گفت: «هیچ کتاب دیگری [از من] تا این اندازه برای من دردناک و عمیق نبوده است. جاهایی وجود دارند که نمیتوان امر شخصی را از امر سیاسی جدا کرد.»
۵. این سخن کانگ، آدمی را یاد بیماری صرع داستایفسکی میاندازد و به یاد دیدگاه برخی منتقدینِ ادبی و نویسندگان ازجمله سامرست موام که اگر داستایفسکی صرع نداشت، چهبسا دست به قلم نمیبرد و شاهکارهایی اینچنینی نمیآفرید.
شما چه نظری دارید؟